اگر انسان مال خود را به کسى بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد، و او هم قبول کند، یا بدون این که حرفى بزنند صاحب مال بفهماند که مال رابراى نگهدارى به او مىدهد و او هم به قصد نگهدارى کردن بگیرد، باید به احکام ودیعه و امانت دارى که بعداً گفته مىشود عمل نماید.
(١٨٣٣) امانت دار و امانت گذار، باید هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر مالى را پیش بچه یا دیوانه امانت بگذارند، یا دیوانه و بچه مالى را پیش کسى امانت بگذارند، صحیح نیست.
(١٨٣۴) اگر کسى را در قبول و نگهدارى امانت مجبور کنند حکم امانت بر او مترتب نمىشود، مگر این که بعد از برطرف شدن اجبار، به آن راضى شود.
(١٨٣۵) اگر از بچه یا دیوانه چیزى را به طور امانت قبول کند، باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز، مال خود بچه یا دیوانه است، باید به ولىّ او برساند و چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد، ولى اگر براى این که مال از بین نرود آن را از بچه گرفته، چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى نکرده باشد، ضامن نیست.
(١٨٣۶) اگرانسان به صاحب مال بفهماند که براى نگهدارى مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود، و این شخص هم مال را برندارد و آن مال تلف شود، کسى که امانت را قبول نکرده ضامن نیست، ولى احتیاط مستحب آن است که اگر ممکن باشد آن را نگهدارى نماید.
(١٨٣٧) امانت گذار هر وقت بخواهد مىتواند امانت را پس بگیرد و همچنین امانتدار، هر وقت بخواهد مىتواند امانت را به صاحبش برگرداند، و اگر مالک امانت را طلب کند و امانت دار با این که ردّ امانت برایش ممکن است، امانت را ندهد، ضامن است و بعد از آن حکم غصب را پیدا مىکند، زیرا بدون رضایت مالک نزد او مىماند.
(١٨٣٨) اگر امانتدار از نگهدارى امانت منصرف شود و ودیعه را بهم بزند، باید سریعاً امانت را به صاحب آن یا وکیل یا ولىّ صاحبش برساند، یا به آنان خبر دهد که حاضر به نگهدارى نیست، و اگر بدون عذر امانت را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
(١٨٣٩) امانتدار، اگر براى نگهدارى، جاى مناسبى ندارد، باید جاى مناسب، تهیه نماید و طورى آن را نگهدارى کند که عرفاً نگویند در امانت خیانت کرده و در نگهدارى آن کوتاهى نموده است، و اگر آن را در جایى که مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
(١٨۴٠) اگر امانت گذار جایى را براى حفظ امانت تعیین کند باید امانت دار آنرا آنجا بگذارد، و اگر آنجا نگذارد چنانچه امانت را در جایى گذاشته که در حفظ مال به حدّ جایى که مالک معین کرده نمىرسد، بنابراظهر ضامن است. امّا اگر امانت را به جایى برده که در حفظ و نگهدارى بهتر یا مثل جاى تعیین شده است و امانت دار هم بداند که آنجا در نظر امانت گذار بهتر یا مساوى با جاى معین شده است، بنابراظهر، اشکال ندارد و در صورت تلف، ضامن نیست.
(١٨۴١) امانتدار، اگر در نگهدارى امانت کوتاهى نکند و تعدّى یعنى، زیاده روى هم ننماید و اتفاقاً مال تلف شود، ضامن نیست، و اگر به طورى کوتاهى یا تعدّى کرده که بگویند خیانت کرده و مال تلف شود، ضامن است اگر چه تلف به سبب آفات آسمانى باشد.
(١٨۴٢) اگر مال کسى را گرفت، ولى نه به عنوان امانت، و نه به عنوان دیگر، ضامن است.
(١٨۴٣) اگر امانت را با اکراه قبول کرد و بعد از آن که اکراه برطرف شد باز هم مال را نگه داشت، ولى قصد قبول امانت یا قصد رضایت به عقد اکراهى را نداشت ضامن است.
(١٨۴۴) اگر کسى امانت دار را با اکراه به تلف کردن مال وادار کرد، وادار کننده ضامن است و بنابراقرب تلف کننده ضامن نیست به شرط آن که از آنچه بر آن اکراه شده بود، تجاوز نکرده باشد.
(١٨۴۵) اگر ظالمى بخواهد امانت را غصب کند و شخص امین، توانایىِ دفع ظالم را داشته باشد، واجب است او را دفع کند، و چنانچه دفع نکند با این که حرجى هم بر او نداشته، و ظالم امانت را غصب کند، امانت دار ضامن است، و همچنین اگر حفظ امانت بستگى به دادن قسمتى از آن داشته باشد، لازم است بدهد تا بقیه مال حفظ شود، و چنانچه ندهد و در نتیجه ظالم همه مال را غصب کند، مقدارى را که قابل حفظ کردن بود، ضامن است. و اگر دفع ظالم متوقف بر این باشد که شخص امین مالى را پرداخت کند، جایز است و بلکه اگر ضرر و حرجى براى او ندارد در صورتى که امکان اذن گرفتن از امانت گذار یا ولىّ او (ولو حاکم شرع) نباشد، واجب است آن مال را بپردازد، و مىتواند به این قصد بدهد که بعداً به امانت گذار رجوع کند و از او بگیرد.
(١٨۴۶) اگر حفظ امانت متوقف بر آن باشد که دروغ بگوید، پس اگر مىتواند، باید توریه کند، و اگر نمىتواند، واجب است دروغ بگوید تا امانت حفظ شود و اگر دروغ نگفت و امانت محفوظ نماند ضامن است، بلکه اگر قسم دروغ لازم شد، واجب است قسم بخورد، و گرنه ضامن است.
(١٨۴٧) اگر امانت گذار مالى را از امانت گیرنده غصب کرده، امانت گیرنده مىتواند از مال امانت به همان مقدار به عنوان تَقاصّ بردارد و پس ندهد، و اگر امانت گذار مال شخص دیگرى را غصب کرده و آن را امانت گذاشته، پس بر امین واجب است آن مال را به غاصب پس ندهد، بلکه در صورت امکان باید از رسیدن آن به دست غاصب جلوگیرى نماید، و اگر غاصب بمیرد و ورثه او امانت را مطالبه کنند، واجب است امین منکر وجود امانت شود، ولى در صورت علم به غصبى بودن جایز نیست آن را به عنوان امانت قبول کند، مگر آن که اطمینان داشته باشد که مىتواند به مالک اصلى برگرداند.
(١٨۴٨) اگر براى حفظ امانت مسافرت لازم باشد، واجب است مسافرت نماید یا امانت را رد نماید.
(١٨۴٩) اگر مال تلف شود و کوتاهى امانت گیرنده هم در حفظ امانت ثابت شود یا خودش اعتراف کند، ولى در قیمت آن اختلاف شود، قول امین که منکر زیادى قیمت است، مقدم مىشود.
(١٨۵٠) اگر صاحب مال دیوانه شود، کسى که امانت را قبول کرده باید فوراً امانت را به ولىّ او برساند و یا به ولىّ او خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعى مال رابه ولىّ او ندهد و از خبر دادن هم کوتاهى کند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
(١٨۵١) اگر صاحب مال بمیرد، امانت دار باید مال را به ورّاث او برساند. یا به ورّاث او خبر دهد، و چنانچه مال را به ورّاث او ندهد و از خبر دادن هم کوتاهى کند و مال تلف شود، ضامن است، ولى اگر براى آن که مىخواهد بفهمد کسى که مىگوید من وارثمیت هستم، راستمىگوید یا نه، یا میت وارث دیگرى دارد یا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم خوددارى کند و مال تلف شود، بنابراقرب ضامن نیست.
(١٨۵٢) اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، کسى که امانت را قبول کرده باید مال را به همه ورثه بدهد، یا به کسى بدهد که همه آنان گرفتن مال را به او واگذار کردهاند، پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یکى از ورثه بدهد، ضامن سهم دیگران است.
(١٨۵٣) اگر کسى که امانت را قبول کرده بمیرد، یا دیوانه شود، وارث یا ولىّ او باید هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، یا امانت را به او برساند.
(١٨۵۴) اگر امانت دار نشانههاى مرگ را در خود ببیند به طورى که اطمینان به مرگ خود پیدا کند، چنانچه ممکن است باید امانت را به صاحب آن یا وکیل او برساند، و اگر ممکن نیست باید آن را به حاکم شرع، و اگر آن هم نشد به مؤمنین عادل بدهد، و چنانچه به حاکم شرع و مؤمنین عادل دسترسى ندارد، در صورتى که وارث او امین است و از امانت اطلاع دارد، لازم نیست وصیت کند، و گرنه باید وصیت کند و شاهد بگیرد و به وصى و شاهد، اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محل آن را بگوید.
(١٨۵۵) اگر امانت دار نشانههاى مرگ را در خود ببیند و به وظیفهاى که در مسأله قبل گفته شد عمل نکند، چنانچه آن امانت از بین برود باید عوضش را بدهد، اگر چه در نگهدارى آن کوتاهى نکرده باشد.
(١٨۵۶) اگر از فاسق یا کافر امانتى گرفته و او آن را مطالبه کند، واجب است آن را رد نماید، ولى بنابراظهر واجب نیست که امانت کافر حربى را رد کند و جایز است مسلمان آن را براى خودش تملّک نماید، بلکه اگر امانت وسایل جنگى باشد، رد کردن آن در زمان جنگ جایز نیست.