عرفان از نظر لغوى به معناى شناخت و شناسايى است و در اصطلاح، طريقه و روش خاصى براى دستيابى به «حقيقت» است و نيل به اين حقيقت از راه تهذيب نفس و تطهير دل و تزكيه درون و رهايى از تعلقات دنيوى، مطابق ملاکهاى شرعى و دينى، ميسّر است.
عرفان از نظر لغوى به معناى شناخت و شناسايى است و در اصطلاح، طريقه و روش خاصى براى دستيابى به «حقيقت» است و نيل به اين حقيقت از راه تهذيب نفس و تطهير دل و تزكيه درون و رهايى از تعلقات دنيوى، مطابق ملاکهاى شرعى و دينى، ميسّر است.
قرنهاست كه چنين تلاشى بهصورت «دانش» درآمده و به دو شاخه عرفان نظرى و عرفان عملى در آمده است.
عرفان نظرى: عهدهدار بحث علمى و استدلالى در خصوص يافتههايى است كه عارف آنها را شهود كرده است.
به عبارت ديگر، سالک در سلوک خويش و در اثر مراقبت و محاسبه به شناختهايى از هستى و وجود، مبدأ هستى و روابط موجودات در نظام تكوينى رسيده است كه ديگران با روش كلامى، فلسفى و اشراقى سعى در رسيدن به آن دارند، بيان اين شناختها و تبيين آنها را عرفان نظرى مىگويند. به عرفان نظرى، عرفان علمى هم مىگويند.
عرفان عملى: شناختها و معرفتهايى كه انسان در عمل به آنها دست مىيابد و نيز آگاهىهايى كه در عمل آنها را به كار مىبندد، عرفان عملى نام دارد؛ مثلاً انسان به اين عمل و آگاهى رسيده كه ذكر، نماز، روزه، انفاق و اعمال ديگرى از اين قبيل براى او واجب و مفيد است، با همين علم و آگاهى اجمالى خود، مشغول به نماز و واجبات و ذكر مىشود و رفتهرفته با آنها مأنوس مىگردد و در اثر عمل به دستورهاى الهى، در قلبش، نورانيت خاص ايجاد مىشود و از همين مسير شناختها و معرفتها و عرفانهايى در وجودش جوانه مىزند. به چنين شناختى «عرفان عملى» مىگويند. يعنى كسب نوعى معرفتها و بينشها از راه عمل كردن به دستورهاى الهى؛ اعم از واجب و مستحب.