غصب آن است که انسان از روى ظلم، بر مال یا حق کسى مسلط شود، و این یکى از گناهان بزرگ است که اگر کسى انجام دهد، در قیامت به عذاب سخت گرفتار مىشود، از حضرت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده است که: «مَنْ غَصِبَ شِبْراً مِنَ الاْرضِ طَوَّقَهُ اللهُ مِنْ سَبْع أرَضین یومَ القِیمةِ»، یعنى: «هرکسى یک وجب از زمین دیگرى غصب کند، خداوند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مىاندازد»؛ و همچنین روایت شده است: «مَنْ خانَ جارَهُ شِبْراً مِنَ الاْرضِ، جَعَلَهُ اللهُ طَوقاً فی عُنُقِهِ مِنْ تُخُومِ الاْرضِ السابِعَة حَتّى یلْقَى اللهَ یومَ الْقِیمةِ مُطَوَّقاً اِلاّ اَنْ یتُوبَ أَوْ یرْجعَ»، یعنى: «اگر کسى به همسایهاش به اندازه یک وجب زمین خیانت کند، خداوند آن را از قعر زمین هفتم به گردن او مىاندازد تا خدا را در چنین حالتى ملاقات کند، مگر این که از گناهش توبه کند یا برگردد». و باز فرمودهاند: «مَنْ أَخَذَ أَرْضاً بِغَیرِ حَقّ، کلِّفَ أَنْ یحْمِلَ تُرابَها اِلَى الْمَحشَر»، یعنى: «اگر کسى بدون حق، زمینى را بگیرد، او را وادار مىکنند که خاک آن زمین را تا محشر حمل نماید».
(٢٠٣٣) اگر انسان نگذارد مردم از مسجد، مدرسه، پل و جاهاى دیگرى که براى عموم ساخته شده استفاده کنند، حق آنان را غصب نموده، و همچنین است اگر کسى در مسجد جایى براى خود بگیرد و دیگرى او را نگذارد که از آن جا استفاده نماید.
(٢٠٣۴) چیزى را که انسان پیش طلبکار گرو مىگذارد باید نزد او بماند که اگر طلب او را نداد، طلب خود را از آن بدست آورد. پس اگر پیش از آن که طلب او را بدهد، آن چیز را از او بگیرد، اگر چه غصب نیست، اما کار حرامى انجام داده است.
(٢٠٣۵) مالى را که نزد کسى گرو گذاشتهاند، اگر دیگرى غصب کند صاحب مال و طلبکار مىتوانند چیزى را که غصب کرده از او مطالبه نمایند و چنانچه آن چیز را از او بگیرند باز هم در گرو است و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو مىباشد.
(٢٠٣۶) اگر انسان چیزى را غصب کند، باید به صاحبش برگرداند، و اگر آن چیز از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد.
(٢٠٣٧) اگر از چیزى که غصب کرده منفعتى به دست آید، مثلا از گوسفندى که غصب کرده برّهاى پیدا شود، تعلق به صاحب مال دارد، و نیز کسى که خانهاى را غصب کرده، اگر چه در آن ننشیند، باید اجاره آن را بدهد.
(٢٠٣٨) اگر از بچه یا دیوانه چیزى را غصب کند، باید آن را به ولىّ او بدهد و اگر از بین برود باید عوض آن را بدهد.
(٢٠٣٩) اگر چیزى را که غصب کرده با چیز دیگرى مخلوط کند، مثلاگندمى را که غصب کرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا کردن آنها ممکن است، اگر چه زحمت داشته باشد، باید جدا کند و به صاحبش برگرداند.
(٢٠۴٠) هرگاه دو نفر با هم چیزى را غصب کنند، اگر چه هر یک به تنهایى مىتوانست آن را غصب نماید، هر کدام از آنان ضامن نصف آن است.
(٢٠۴١) اگر چیزى را که غصب کرده به طورى تغییر دهد که از اولش بهتر شود مثلا طلایى راکه غصب کرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید: مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمىتواند براى زحمتى که کشیده مزد بگیرد، بلکه بدون اجازه مالک حق ندارد آن را به صورت اولش در آورد.
(٢٠۴٢) اگر چیزى را غصب کند که باقى ماندن آن چیز با آن شکل حرام است، مثل بُت و صلیب و آلات لهو که شکستن آنها واجب است. پس اگر غاصب آن را خراب کند، باید اصل موادّ آنها را به صاحبش بدهد و مزد ساخت آن به عهده او نیست، ولى اگر آن چیز منفعت حلالى هم داشته، مثل ظروف طلا و نقره (بنا بر جواز نگاه داشتن آنها) پس بى¬وجه نیست که مزد ساخت آن را هم ضامن باشد.
(٢٠۴٣) اگر چیزى را که غصب کرده به طورى تغییر دهد که از اولش بهتر شود، و صاحب مال بگوید: باید آن را به صورت اول در آورى، واجب است آن را به صورت اولش در آورد، و چنانچه قیمت آن به علّت تغییر دادن، از اولش کمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلایى را که غصب کرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید: باید به صورت اولش درآورى، در صورتى که بعد از آب کردن قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن کمتر شود، باید تفاوت آن را بدهد.
(٢٠۴۴) اگر در زمینى که غصب کرده زراعت کند، یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوه آن مال خود اوست و چنانچه صاحب زمین راضى نباشد که زراعت و درخت در زمین بماند، کسى که غصب کرده باید فوراً زراعت یا درخت خود را، اگر چه ضرر نماید، از زمین بکنَد، و نیز باید اجاره زمین را در مدتى که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابى هایى را که در زمین پیدا شده، درست کند، مثلا جاى درختها را پر نماید. و اگر به سبب اینها قیمت زمین از اولش کمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد، و نمىتواند صاحب زمین را مجبور کند که زمین را به او بفروشد، یا اجاره دهد، و صاحب زمین نیز نمىتواند او را مجبور کند که درخت یا زراعت را به او بفروشد.
(٢٠۴۵) اگر صاحب زمین راضى شود که زراعت و درخت در زمین او بماند، کسى که آن را غصب کرده، لازم نیست درخت و زراعت را بکنَد ولى باید اجاره آن زمین را از وقتى که غصب کرده تا وقتى که صاحب زمین راضى شده بدهد.
(٢٠۴۶) اگر در زمینى که غصب کرده بدون اذن مالک چاهى حفر نماید، پس اگر مالک به باقى بودن آن چاه راضى باشد، غاصب ضامن پرکردن آن نیست، و اگر راضى نباشد غاصب باید آن چاه را پر کند، ولى تصرف در پر کردن باید به اذن مالک باشد، و اگر مالک بخواهد خود، چاه را پر کند مىتواند اجرت آن را از او بگیرد.
(٢٠۴٧) اگر چیزى که غصب کرده از بین برود، در صورتى که از نظر اسم یا صفت یا رغبت مردم به آن، امثالى ندارد باید قیمت آن را بدهد. و منظور از قیمت، قیمت زمان مطالبه است، بلکه خالى از وجه نیست که بالاترین قیمت از زمان غصب تا زمان پرداخت را بدهد، اگر چه احتیاط در این است که روى یکى از قیمتهایى که آن چیز در این فاصله پیدا کرده یا متوسط آنها با هم صلح نمایند.
(٢٠۴٨) اگر چیزى را که غصب کرده و از بین رفته، از نظر اسم یا صفت و یا رغبت مردم به آن امثالى دارد، مانند گندم و برنج، باید مثل همان چیزى را که غصب کرده بدهد، ولى چیزى را که مىدهد باید خصوصیاتش مثل چیزى باشد که آن را غصب کرده و از بین رفته است.
(٢٠۴٩) اگر چیزى را که مثل گوسفند قیمت اجزاى آن با هم فرق دارد غصب نماید و از بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نکرده باشد ولى در مدتى که پیش او بوده مثلا چاق شده باشد، و حتى اگر چاقى به سبب رسیدگى غاصب به آن حیوان بوده، باید قیمت وقتى را که چاق بوده بدهد، اگر چه بعد از آن، حیوان خود به خود لاغر شده باشد.
(٢٠۵٠) اگر چیزى را که غصب کرده دیگرى از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال مىتواند عوض آن را از هر کدام که خواست بگیرد، و اگر از اولى بگیرد، چنانچه مال نزد دومى تلف شده باشد، او مىتواند از دومى مطالبه کند، ولى اگر دومى به اولى برگردانده و پیش او تلف شده نمىتواند از او مطالبه کند، و اگر صاحب مال عوض را از دومى که مال پیش او تلف شده بگیرد، او نمىتواند آنچه را داده از اولى مطالبه نماید.
(٢٠۵١) اگر شخصى مال غصبى را از غاصب بخرد و مالک، آن معامله را اجازه ندهد، مشترى هم مثل غاصب ضامن آن مال و منافع آن است، و مالک مىتواند عوض آن مال و منافع آن را، حتى منفعتهایى را که در دست مشترى یا غاصب اول پیدا شده و نزد مشترى باقى مانده از هر کدام که خواست بگیرد، پس اگر آنها را از مشترى گرفت، در صورتى که مشترى از غصب اطلاع داشته و مال در دست او تلف شده، نمىتواند آنچه را داده از غاصب بگیرد، و اگر صاحب مال از غاصب گرفت، او مىتواند آنچه را داده از مشترى که مال پیش او تلف شده بگیرد، امّا اگر مشترى جاهل به غصب بود و مالک از او گرفت، مشترى پولى را که در معامله به فروشنده داده بود از او مىگیرد، حتى اگر آنچه به مالک داده بیشتر از آن پول بوده، بنا بر اظهر زیادى را هم از فروشنده مىگیرد.
(٢٠۵٢) اگر چیزى را که مىفروشند یکى از شرطهاى معامله در آن نباشد، مثلا چیزى را که باید با وزن خرید و فروش کنند بدون وزن معامله نمایند، معامله باطل است، و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله راضى باشند که در مال یکدیگرتصرف کنند اشکال ندارد، و گرنه چیزى را که از یکدیگر گرفتهاند، مثل مال غصبى است و هر کدام باید آن را به صاحبش برگرداند، و در صورتى که هر یک از مشترى یا فروشنده بدانند که معامله باطل است و مال او در دست دیگرى از بین برود، بنابراظهر نمىتواند عوض آن را بگیرد.
(٢٠۵٣) هرگاه مال را از فروشنده بگیرد که آن را ببیند یا مدتى نزد خود نگاه دارد تا اگر پسندید بخرد، اگر با اجازه فروشنده باشد، در صورتى که آن مال تلف شود، بنا بر اقرب لازم نیست عوض آن را به صاحبش بدهد.