وصیت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش براى او کارهایى انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزى از مال او ملک کسى باشد، یا براى اولاد خود و کسانى که اختیار آنان با اوست قَیم و سر پرست معین کند، و کسى را که به او وصیت مىکنند، وصىّ مىگویند.
(٢١۶١) پدر و جد پدرى که بر اطفال ولایت دارند در صورتى که یکى از آنها زنده است، مىتواند وصیت کند که سرپرستى اطفالش براى شخص دیگرى باشد، و همین طور مىتواند وصیت کند که شخص دوم نیز، بعد از خود شخص سومى را به عنوان سرپرست اطفال انتخاب کند، ولى این حق براى مادر ثابت نیست، بلکه قیم اطفال ولىّ شرعى آنها است.
(٢١۶٢) کسى که مىخواهد وصیت کند، بنابراظهر مىتواند با اشارهاى که مقصودش را بفهماند، وصیت کند اگر چه لال هم نباشد.
(٢١۶٣) بنا بر اظهر انسان مىتواند وصیت خود را به وسیله نوشتن
انجام دهد.
(٢١۶۴) وصیت به صرف کردن مالى در معصیت جایز نیست، پس وصیتى که مشتمل بر کمک ظالم در ظلمش و فاسق در فسقش است باطل مىباشد، به شرط اینکه مقصود او منحصراً این مصرف خاص بوده باشد، و گرنه اصل وصیت صحیح است، ولى در راههاى خیر مصرف مىگردد و همچنین اگر مورد وصیت مشترک بین حلال و حرام باشد، حمل بر حلال مىشود، مگر آن که بدانیم که در وصیت قصد حرام نموده، که در این صورت صحیح نیست، و اگر وصیت به چیزى کرد که استفاده از آن غالباً در حرام است ولى بدانیم که مقصود او منفعت حلال بوده است واطمینان به مصرف در حلال باشد و عرفاً کمک به انجام معصیت نباشد، وصیت صحیح است.
(٢١۶۵) مالى که مورد وصیت قرار مىگیرد باید قابلیت تملّک داشته باشد؛ پس وصیت به شراب یا سگ و خوک و امثال آنها باطل است، مگر آن که مقصود او جهت حلالى، مثل وصیت به شراب براى سرکه کردن باشد.
(٢١۶۶) وصیت نمودن به سکونت موقت یا همیشگى در خانهاى صحیح است، و همچنین است وصیت به میوه درختى، که در این صورت شامل میوه موجود در حال وصیت هم مىشود، مگر آن که قرینهاى بر خروج آن از مورد وصیت وجود داشته باشد.
(٢١۶٧) وصیت شخص سفیه صحیح نیست مگر این که عقلایى باشد و مربوط به امور مالى نباشد که بخواهد چیزى را مال کسى کند، و وصیت کسى که ورشکست شده، اگر وصیت او مزاحمت با حقوق طلبکارهایش نداشته باشد، صحیح است.
(٢١۶٨) کسى که وصیت مىکند باید بالغ و عاقل باشد، ولى بچه ده سالهاى که خوب و بد را تمیز مىدهد، اگر وصیت او مثل افراد بالغ عاقل باشد، بنابر اظهر، وصیت او صحیح است، و نیز وصیت کننده باید از روى اختیار وصیت کند و کسى او را مجبور نکرده باشد و در غیر اینصورت صحیح نیست.
(٢١۶٩) کسى که از روى عمد مثلا زخمى به خود زده، و همین طور بنابر اظهر کسى که سمى خورده است که به واسطه آن، یقین یا گمان به مردن او پیدا مىشود، اگر وصیت کند که مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند صحیح نیست، و اگر بعد از این عمل وصیت کرد ولى نمرد، در نفوذ این وصیت تأمل است و احتیاط در تجدید وصیت است، و اگر تجدید نکرد، باید در عمل به وصیت بر طبق احتیاط مناسب عمل شود.
(٢١٧٠) اگر انسان وصیت کند که چیزى را به شخصى بدهند، بنابر احوط، در صورتى آن شخص آن چیز را مالک مىشود که آن را قبول کند، اگر چه در حال حیات وصیت کننده باشد، و اگر قبول کرد و بعد از مردن وصیت کننده ردّ کرد، مال از آنِ اوست و ردّ او بىفایده است.
(٢١٧١) وصىّ باید بالغ و عاقل و مورد اطمینان باشد، پس اگر خیانتى از او ظاهر شد، وصایتش باطل مىگردد و حق تصرّفات از او سلب مىشود، و وصى مىتواند مرد باشد یا زن، نابینا باشد یا بینا، وارث وصیت کننده باشد یا غیر آن، و وصىّ میت مسلمان باید مسلمان باشد.
(٢١٧٢) اگر کسى چند وصى براى خود معین کند، چنانچه اجازه داده باشد که هرکدام به تنهایى به وصیت عمل کنند، لازم نیست در انجام وصیت از یکدیگر اجازه بگیرند، و همچنین است بنا بر اظهر اگر در این مورد چیزى اظهار نکرده باشد، و اگر اجازه نداده باشد، باید با نظر یکدیگر به وصیت عمل نمایند، و اگر حاضر نشوند که با یکدیگر به وصیت عمل کنند، و در تشخیص مصلحت اختلاف داشته باشند، در صورتى که تأخیر و مهلت دادن موجب شود که عمل به وصیت معطل بماند، حاکم شرع آنها را مجبور مىکند که تسلیم نظر کسى شوند که صلاح را تشخیص مىدهد، و اگر اطاعت نکنند، به جاى آنان دیگران را معین مىنماید، و اگر یکى از آنان قبول نکرد یک نفر دیگر را به جاى او
تعیین مىنماید.
(٢١٧٣) اگر شخصى را وصى و دیگرى را ناظر قرار دهد، بنابراظهر تصرف وصى مشروط به رأى موافق ناظر است، و ناظر هم نمىتواند مستقلاً تصرف کند، و اگر ناظر وفات نمود یا از مداخله امتناع کرد، بنابراحوط تصرف وصى منوط به نظر حاکم است، و اگر وصى وفات کرد حاکم مداخله مىنماید.
(٢١٧۴) اگر انسان از وصیت خود برگردد، مثلا بگوید ثلث مالش را به کسى بدهند، بعد بگوید به او ندهند، وصیت باطل مىشود، و اگر وصیت خود را تغییر دهد، مثل آن که قیمى براى بچههاى خود معین کند بعد دیگرى را به جاى او قیم نماید، وصیت اولش باطل مىشود و باید به وصیت دوم او عمل نمایند.
(٢١٧۵) اگر کارى کند که معلوم شود از وصیت خود بر گشته، مثلا خانهاى را که وصیت کرده به کسى بدهند، بفروشد، یا دیگرى را براى فروش آن وکیل نماید، وصیت باطل مىشود.
(٢١٧۶) اگر وصیت کند چیز معینى را به کسى بدهند، بعد وصیت کند که نصف همان را به دیگرى بدهند، باید آن چیز را دو قسمت کنند و به هر کدام از آن دو نفر یک قسمت آن را بدهند.
(٢١٧٧) اگر کسى در مرضى که به آن مرض مىمیرد، مقدارى از مالش را به شخصى ببخشد و وصیت کند که بعد از مردن او هم مقدارى به شخصى دیگر بدهند، آنچه را که در حال زندگى بخشیده، از اصل مال است و احتیاج به اذن ورثه ندارد، و چیزى را که وصیت کرده، اگر به مقدار ثلث میراث یا کمتر باشد، وصیت نافذ است و اگر زیادتر از ثلث باشد، زیادى آن احتیاج به اذن ورثه دارد.
(٢١٧٨) اگر وصیت کند که ثلث مال او را بفروشند و عایدى آن را به مصرفى برسانند، باید مطابق گفته او عمل نمایند.
(٢١٧٩) اگر در مرضى که به آن مىمیرد، بگوید مقدارى به شخصى بدهکار است، چنانچه متهم باشد که براى ضرر زدن به ورثه گفته است، باید مقدارى را که معین کرده از ثلث او بدهند، و اگر متهم نباشد و کسى هم منکر گفته او نشود، باید از اصل مالش بدهند.
(٢١٨٠) اگر انسان وصیت کند که چیزى را به کسى بدهند، باید آن شخص وجود داشته باشد، پس اگر وصیت کند به بچهاى که ممکن است فلان زن حامله شود چیزى بدهند، باطل است، ولى اگر وصیت کند به بچهاى که در شکم مادر است چیزى بدهند، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصیت صحیح است، پس اگر زنده به دنیا آمد، باید آنچه را که وصیت کرده به او بدهند، و اگر مرده به دنیا آمد، وصیت باطل مىشود و آنچه را که براى او وصیت کرده، ورثه میان خودشان قسمت مىکنند.
(٢١٨١) اگر وصیت کرد براى گروهى که موصوف به صفت خاصى هستند، مثل فقرا، باید صفت فقر در هنگام مرگ وصیت کننده هم موجود باشد و وجودش در زمان وصیت کافى نیست.
(٢١٨٢) اگر انسان بفهمد کسى او را وصىّ قرار داده، چنانچه به اطلاع وصیت کننده برساند که براى انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل کند. ولى اگر پیش از مردن او نفهمد که او را وصى قرارداده، یا بفهمد و به او اطلاع ندهد که براى عمل کردن به وصیت حاضر نیست، یا اطلاع بدهد ولى به او نرسد، در صورتى که مشقت نداشته باشد، باید وصیت او را انجام دهد.
(٢١٨٣) اگر کسى دو نفر را وصى قراردهد، چنانچه یکى از آن دو بمیرد، یا دیوانه، یا کافر شود، حاکم شرع یک نفر را به جاى او معین مىکند، در صورتى که وصیت کننده، بودن هر دو را شرط کرده باشد؛ و اگر هردو بمیرند، یا دیوانه، یا کافر شوند، حاکم شرع دو نفر دیگر را معین مىکند. ولى اگر یک نفر بتواند وصیت را عملى کند، معین کردن نفر دوم، لازم نیست.
(٢١٨۴) اگر وصى نتواند به تنهایى کارهاى میت را انجام دهد، حاکم شرع براى کمک او یک نفر دیگر را معین مىکند.
(٢١٨۵) اگر مقدارى از مال میت در دست وصى تلف شود، چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى کرده و یا تعدى نموده، مثلا میت وصیت کرده است که فلان مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگرى برده و در راه از بین رفته، ضامن است، و اگر کوتاهى نکرده و تعدى هم ننموده، ضامن نیست.
(٢١٨۶) هر گاه انسان شخصى را وصى کند و بگوید که اگر آن شخص بمیرد فلان شخص دیگر وصى باشد، بعد از آن که وصى او مرد، وصى دوم باید کارهاى میت را انجام دهد.
(٢١٨٧) حجّى که بر میت واجب است و بدهکارى و حقوقى را که مثل خمس و زکات و مظالم، ادا کردن آنها واجب مىباشد، باید از اصل ترکه میت بدهند، اگر چه میت براى آنها وصیت نکرده باشد.
(٢١٨٨) اگر مال میت از بدهى و حج واجب و حقوقى که مثل خمس و زکات و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید، چنانچه وصیت کرده باشد که ثلث یا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، باید به وصیت او عمل کنند، و اگر وصیت نکرده باشد، آنچه مىماند، مال ورثه است.
(٢١٨٩) اگر مصرفى را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتى صحیح است که ورثه حرفى بزنند، یا کارى کنند که معلوم شود عملى شدن وصیت را اجازه دادهاند و تنها راضى بودن آنان کافى نیست؛ و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند، صحیح است.
(٢١٩٠) اگر مصرفى را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، و ورثه او پیش از مردنش اجازه بدهند که وصیت او عملى شود، بعد از مردن او بنابر اظهر نمىتوانند از اجازه خود برگردند.
(٢١٩١) مقصود از ثلث مال که وصیت در آن نافذ است، ثلث مال در وقت وفات وصیت کننده است، پس اگر در اثر نقصان اموال، مقدار ثلث اموالش در وقت وفات کمتر از زمان وصیت شده باشد، وصیت او در ثلث اموال موجود، نافذ است.
(٢١٩٢) اگر میت وصیت به ثلث کند ولى مصرفى را معین نکند، در امور خیریه مصرف مىشود.
(٢١٩٣) اگر مالى را براى عدّه معینى مثلاً براى طلاب مدرسه خاصى وصیت کرد، باید به طور مساوى بین آنها تقسیم شود امّا اگر آن عدّه غیر معین بودند، مثلاً براى عنوان کلى طلاب وصیت کرد، صرف کردن در بعضى از آنها کافى است ولو به سه نفر هم نرسد.
(٢١٩۴) اگر مالى را براى شخصى وصیت کرد و معین نکرد که در چه راهى مصرف کند و او هم قبول کرد، آن مال را مالک مىشود، اما چنانچه تعیین کرد که چگونه مصرف شود، اگر تخلّف کند، ضامن است.
(٢١٩۵) اگر وصیت کند که از ثلث مال او خمس و زکات یا بدهى دیگر او را بدهند و براى نماز و روزه او اجیر بگیرند و کار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند، چنانچه ثلث مال او به اندازه این کارها بود، به آن عمل مىشود، و اگر کمتر بود، اول واجبات مالى او، مثل خمس، زکات، بدهى و حج واجب را انجام مىدهند و اگر اضافه آمد واجبات بدنى مثل نماز و روزه، و اگر باز هم چیزى از ثلث اضافه آمد به مصرف مستحبات مىرسانند، مگر این که معلوم باشد که منظور میت این نبوده که فقط از ثلث مصرف شود که در این صورت واجبات مالى ـ که قسم اول است ـ از اصل مال میت برداشته مىشود و بقیه از ثلث، و اگر منظور میت مبهم بود، احتیاط در این است که آنچه بیش از ثلث مصرف مىشود، با اجازه ورثه باشد.
(٢١٩۶) اگر وصیت کند که بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او اجیر بگیرند و کار مستحبى هم انجام دهند، چنانچه وصیت نکرده باشد که اینها را از ثلث بدهند، باید بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چیزى زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و کارهاى مستحبى که معین کرده برسانند، و در صورتى که ثلث کافى نباشد، اگر ورثه اجازه بدهند باید وصیت او عملى شود و اگر اجازه ندهند، باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزى زیاد آمد به مصرف کار مستحبى که معین کرده برسانند.
(٢١٩٧) اگر کسى بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ را به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق کنند، یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید، یا یک مرد و دو زن عادل یا چهار زن عادل به گفته او شهادت دهند، باید مقدارى را که مىگوید به او بدهند، و اگر یک زن عادل شهادت دهد، باید یک چهارم چیزى را که مطالبه مىکند به او بدهند. و اگر دو زن عادل شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادل شهادت دهند باید سه چهارم آن را به او بدهند، و نیز اگر دو مرد کافر ذمّى که در دین خود عادل باشند و مورد وثوق به راستگوئى و عدم خیانت باشند گفته او راتصدیق کنند، در صورتى که میت ناچار بوده است که وصیت کند و مرد و زن عادلى هم در موقع وصیت نبوده، باید چیزى را که مطالبه مىکند به او بدهند.
(٢١٩٨) اگر کسى بگوید من وصىّ میتم که مال او را به مصرفى برسانم، یا میت مرا قیم بچههاى خود قرار داده، در صورتى که دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند، حرف او را باید قبول کرد، و صورتهاى دیگر، مثل شهادت یک مرد عادل با قسم خوردن یا شهادت چند زن با یک مرد عادل یا بدون آن، مورد تأمّل است.
(٢١٩٩) اگر وصیت کند چیزى به شخصى بدهند و آن شخص پیش از آن که قبول یا رد کند بمیرد، تا وقتى ورثه او وصیت را رد نکردهاند، مىتوانند آن را قبول نمایند، ولى این در صورتى است که وصیت کننده از وصیت خود بر نگردد وگرنه ورثه آن شخص حقى به آن چیز ندارند. و اگر آن شخص بعد از قبول فوت کرد، مال از آن وارث اوست و نیازى به قبول مجدّد وارث نیست. مگر آن که وصیت کننده از وصیتش برگردد.
(٢٢٠٠) مستحب است انسان براى خویشان و نزدیکان خود مالى را وصیت کند اگر چه آن اشخاص از او ارث هم مىبرند، و مکروه است براى نزدیکانى که از او ارث نمیرند، هیچ وصیتى نکند.