(١٨٧٧) در زناشویى دائم یا غیر دائم، باید صیغه عقد خوانده شود و تنها راضى بودن زن و مرد کافى نیست، و صیغه را یا خود زن و مرد مىخوانند، یا دیگرى را وکیل مىکنند که از طرف آنان بخواند.
(١٨٧٨) وکیل لازم نیست مرد باشد، زن هم مىتواند براى خواندن صیغه از طرف دیگرى وکیل شود.
(١٨٧٩) اگر زن کسى را وکیل کند که او را مثلا ده روز به عقد مردى در آورد و ابتداى ده روز را معین نکند، در صورتى که از گفته زن معلوم شود که به وکیل اختیار کامل داده، آن وکیل مىتواند هر وقت که بخواهد او را ده روز به عقد آن مرد درآورد، و اگر معلوم باشد که زن، روز یا ساعت معینى را قصد کرده، باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.
(١٨٨٢) بنا بر اظهر، ترجمه صیغه عقد به فارسى یا زبان دیگر با وجود قدرت بر عربى کافى است، و احتیاط مستحب عربى بودن صیغه است، و براى کسى که آشنا به معناى عربى صیغه نیست و فقط مىداند که صیغه عقد، به این لفظ جارى مىشود، احتیاط مستحب این است که هم صیغه عربى و هم ترجمهاش را بخواند، و اکتفاکردن او به عربى خالى از تأمل نیست، و اگر نمىتوانند صیغه عربى را بخوانند و یا وکیل بگیرند، قطعاً ترجمه کافى است.
(١٨٨٣) کسى که صیغه عقد را مىخواند، چه براى خود و چه به عنوان وکیل، بنا بر احتیاط واجب، باید بالغ و عاقل باشد و در هنگام خواندن صیغه قصد ایجاد عقد نکاح داشته باشد، و اگر در حال مستى صیغه را بخوانند، عقد صحیح نیست.
(١٨٨۴) ولىّ یا وکیل زن یا مرد که صیغه عقد را مىخوانند، باید زن و شوهر را به قصد و لفظ معین کنند و در صورتى که زن یا شوهر به لفظ یا قصد معین نشود، چه از روى غفلت باشد یا با قصد خلاف، عقد باطل است.
(١٨٨۵) حضور دو شاهد عادل، در عقد دائم و غیردائم لازم نیست، ولى احتیاط مستحب آن است که حضور داشته باشند.
(١٨٨۶) زن و مرد باید به عقد راضى باشند، ولى اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد کنند و بعداً زن و مرد بگویند به آن عقد راضى هستیم، عقد صحیح است.
(١٨٨٧) اگر زن و مرد یا یکى از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد راضى شوند و بگویند به آن عقد راضى هستیم، عقد صحیح است.
(١٨٨٨) پدر و جد پدرى مىتوانند براى فرزند نابالغ یا دیوانه خود، که در حال دیوانگى بالغ شده است، در صورتى که مصلحت باشد ازدواج کنند و بعد از آن که آن طفل بالغ شد یا دیوانه عاقل گردید، نمىتواند آن را به هم بزند، حتى اگر طفل، پسر باشد بنا بر اظهر.
(١٨٨٩) دخترى که به حد بلوغ رسیده و رشیده است، یعنى مصلحت خود را تشخیص مىدهد، اگر بخواهد شوهر کند، باید از پدر یا جد پدرى خود اجازه بگیرد؛ ولى در غیرباکره در صورتى که بکارتش به سبب شوهرکردن از بین رفته باشد، اجازه پدر و جد پدرى لازم نیست.
(١٨٩٠) اگر پدر و جد پدرى غایب باشند، به طورى که نشود از آنان اذن گرفت و ازدواج براى دختر لازم باشد، یا در ازدواج نکردن ضرر یا حرج (یعنى مشقّت شدیدى) باشد، و همچنین اگر پدر یا جد پدرى از ازدواج او با کسى که همکفو اوست، با وجود تمام مقدمات و شرایط، ممانعت کنند، و او نیز تمایل به ازدواج دارد و ازدواج هم به مصلحت او باشد، با اجتماع تمام شرایط مىتواند ازدواج نماید.